روانشناسی مثبت در مقابل مثبت اندیشی

اطلاعات روز پزشکی و روانشناسی

من را در شبكه هاي اجتماعي دنبال كنيد

من در زمینه روانشناسی مثبت اندیشی کار می کنم. به عنوان یک مربی اجرایی و تیمی، بسیاری از مسائلی که در کوچینگ مطرح می شود، مربوط به باورها و تفکر است و اینکه چگونه این باورها و تفکرات بر احساسات و رفتارهای روزانه ما تأثیر می گذارد و در نتیجه، چگونه تأثیر می گذارد. همه انواع نتایج در زندگی و کار ما. این چیزهای واقعی و ملموس است و وقتی به روشی ساختاریافته و استراتژیک به آن پرداخته شود، منجر به تغییر واقعی و اساسی می شود. 

اما هر زمان که شما در مورد روانشناسی مثبت به عنوان یک ایده با مردم صحبت می کنید، در بیشتر موارد، مردم فکر می کنند که شما در مورد تفکر مثبت صحبت می کنید. همانطور که من از ایرلند آمده‌ام، و به طور خاص از ایرلند شمالی، واکنشی که من تمایل دارم دریافت کنم، یک چرخش خفیف چشم‌ها است، یک بی‌تفاوتی «در لحظه» به‌عنوان بدبینی طبیعی ما نسبت به همه چیز درخشان و «خوب بودن» درست است. و از برخی جهات، من شنوندگانم را سرزنش نمی کنم. آدم باید مقداری بدبینی را در مورد این چیزها حفظ کند. دنیا کامل نیست، همه چیز اغلب درست نمی شود، موانع و مسیرهای انحرافی زیادی در طول جاده وجود دارد.

من به یاد روانشناس بزرگ، آلبرت الیس می افتم که به ما هشدار داد که دلیل اصلی مبارزه بسیاری از ما ناشی از آن چیزی است که او آن را «تفکر غیرمنطقی» می نامد. او سه «باید» اصلی را که ما را از مسیر خارج می‌کند، ترسیم کرد: من باید خوب عمل کنم و تأیید دیگران را جلب کنم، دیگران باید کار درست را انجام دهند و زندگی باید بدون ناراحتی و راحتی آسان باشد. داشتن این باورها منجر به انواع اضطراب، استرس، اضطراب، ناامیدی و نارضایتی می شود.

در قلب مثبت اندیشی این ایده وجود دارد که اگر باور داشته باشید که همه چیز به اندازه کافی خوب پیش خواهد رفت و خودتان را متقاعد کنید، احتمال اینکه آنها به خوبی پیش بروند را افزایش می دهد.  ممکن است برای برخی از افراد ذره‌ای مفید در این مورد وجود داشته باشد، اما همانطور که مارتین پی سلیگمن در کتاب خود با عنوان «خوش‌بینی آموخته‌شده» اشاره می‌کند (در ضمن مطالعه بسیار توصیه می‌شود)، شواهد بسیار کمی وجود دارد که واقعاً کار می‌کند! کاری که مثبت اندیشی انجام نمی دهد این است که ما را برای زمانی که همه چیز اشتباه می شود آماده کند. وقتی مثبت فکر می‌کنیم، بیشتر پیش‌بینی نمی‌کنیم که چیزها اشتباه می‌شوند، بنابراین استراتژی‌ای برای مدیریت آن در زمان وقوع آن نداریم.

به قول سلیگمن، ~ مثبت اندیشی اغلب شامل تلاش برای باور جملات خوش بینانه ای مانند "هر روز، از هر جهت، بهتر می شوم"، در غیاب شواهد، یا حتی در مواجهه با شواهد مخالف است... ما دریافتیم که صرفاً تکرار جملات مثبت برای خود، روحیه یا موفقیت را زیاد افزایش نمی‌دهد. (Learned Optimism, p221, Vintage Books 2006)

بیایید توضیح دهیم که منظور از روانشناسی مثبت چیست. مارتین سلیگمن تقریباً 20 سال پیش کار خود را در این زمینه افتتاح کرد. زمینه‌ای که او احساس می‌کرد این بود که روان‌شناسی عمدتاً بر روی مشکلات مردم تمرکز می‌کند - در مورد اختلال عملکرد، اختلال و پریشانی - البته همه کارهای مهم. او یک حوزه فرعی جدید با تمرکز بر فرآیندها و کیفیت هایی که می توانند مثبت تلقی شوند، از ساختارهای فراگیر مانند شکوفایی تا مفاهیم خاص تر مانند امید، پیشنهاد کرد. پیشنهاد او این بود که واکنش ما به رویدادهایی که برایمان اتفاق می‌افتد تحت کنترل ماست، این پاسخ‌ها را می‌توان فهمید و راه‌های جدید واکنش را آموخت!  علاوه بر این، نگاه کردن به چیزها به این صورت، دنیا را کاملاً متفاوت جلوه می دهد. او این را خوش بینی آموخته شده نامید.

سلیگمن خاطرنشان کرد: «مهارت های خوش بینی از دنیای صورتی و یکشنبه مدرسه رویدادهای شاد پدیدار نمی شود. آنها شامل یادگیری گفتن چیزهای مثبت به خود نیستند. ما در طول سال‌ها متوجه شده‌ایم که اظهارات مثبتی که به خودتان می‌دهید، تأثیر چندانی ندارد. آنچه مهم است این است که با استفاده از قدرت تفکر "غیر منفی" در هنگام شکست چه فکر می کنید. تغییر دادن چیزهای مخربی که به خود می گویید، هنگامی که با شکست هایی مواجه می شوید که زندگی با همه ما مواجه می شود، مهارت اصلی خوش بینی است.

یادگیری این مهارت‌ها - (الف) چگونه تفکر خود را درک کنید، (ب) چگونه به مفید بودن یا غیر آن پی ببرید، (ج) با استفاده از مدل‌های مبتنی بر شواهد با آن مخالفت کنید و (د) ایجاد الگوهای فکری که به شما انرژی می‌دهد نه اینکه شما را فلج کند. قلب روانشناسی مثبت گرا این علمی است، ثابت شده است و بیشتر از آن - کار می کند.

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.